استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{➍❸}
شوگا:ف..فقط م..منو باید ببخشی ..
جینهو:توروخودا بگو بچم کجاست*گریه*
شوگا:م..من *گریه* من بچه رو دادم به .. به سارا
جینهو:ه..همون رئیس هیونجین؟
شوگا سرشو انداخت پایین و گفت :
اره به اون ، گفت اگه بچه رو بدم بهش دیگه دست از سر ما بر میداره ، م.. من نمیخواستم اون بچه بین ما فاصله بندازه ..
جینهو:ت.تو چیکار کردی؟
شوگا:بخدا غلط کردم ق..قول میدم برشگردونم..
جینهو یه سیلی آرومی به صورت شوگا زد:
تو بچه منو دادی به یکی دیگه؟
شوگا چیزی نگفت از ین کارش شرمنده بود سرشو انداخت پایین .
جینهو دستشو مشت کردو به سینه شوگا میزد:
ت..تو خیلی بدی .. تو بچمو ازم گرفتی .. مگه چیکارت کرده بود؟ ت..تو یه عوضی سنگدلی ..
گمشو نمیخوام ببینمت ..
شوگا:جینهو
جینهو: گفتم گمشو بیرون*داد و گریه*
شوگا خواست که بره اما با صدای پشتش برگشت دید جینهو غش کرده
...
...
سارا:میبینی از بی دقتیته که الان این بچه به دنیا اومده ..
هیو:الان چیکار کنم من؟
سارا:میدونی اگه این بچه بزرگ بشه میتونه چه کارایی برای ما بکنه؟
هیو:منظور؟
سارا:از تو خنگ تر وجود نداره، اگه این بچه بزرگ بشه میتونه وارثم بشه .. از توکه کاری بر نمیاد لاقل اون بتونه جای منو بگیره..
هیو:هع فک میکنی اونا به همین راحتی ولت میکنن؟
سارا: نه ولی دیگه وقتش رسیده باید کیم و نابود کنم .
هیو:باید چیکار کنیم؟
سارا:به نظرم باید از همین بچه استفاده کنیم . تا چند روز باید زیر نظر بگیریمشون..
...
...
شوگا:/
واقعا از کارم پشومون بودم از کارم نباید به حرف اون زنیکه گوش میدادم..
ته:تو چرا اونکارو کردی؟
صدایی از شوگا در نیومد ..
ته:جواب منو بده *عصبی*
شوگا با بغض تو گلوش سرشو انداخت پایین چون حرفی برای گفتن نداشت
ته:دِ لامصب حرف بزن..*داد*
نام:ته اروم باش میرض اینجا خوابیده..
ته:چطوری ها چطوری؟*داد*
اون خواهرمو نابود کرد ، فک کرده چون پدر نداره میتونه سو استفاده کنه ازش
شوگا با این حرف تهدبلند شد و از اتاق رفت بیرون ..
..
..
جک:قربان همونطور که گفتیم شد
سارا:هع میدونستم ..
جک:همه ازش عصبین ، مطمئنن میندازن اونور ..
....
من واقعا نمیدونم چرا وقتی میگم امروز دیگه کلی پارت مینویسم یه اتفاقی میوفته ..
مهمون برامون اومده و کلی کار دارم .. گفتم اینم بزارم براتون تا بد قول نشم و ناراحتتون نکنم ..
و اینکه وقت کنم بازم میزارم ، از یه ماه قبل عید کلی کار دارم گه نتونستم ..
ولی یه ایده جالب برای فیک جدید دارم اگه وقت کنم مینویسم ..
فعلا👋🏻
۱۴۰۲/۱/۷
جینهو:توروخودا بگو بچم کجاست*گریه*
شوگا:م..من *گریه* من بچه رو دادم به .. به سارا
جینهو:ه..همون رئیس هیونجین؟
شوگا سرشو انداخت پایین و گفت :
اره به اون ، گفت اگه بچه رو بدم بهش دیگه دست از سر ما بر میداره ، م.. من نمیخواستم اون بچه بین ما فاصله بندازه ..
جینهو:ت.تو چیکار کردی؟
شوگا:بخدا غلط کردم ق..قول میدم برشگردونم..
جینهو یه سیلی آرومی به صورت شوگا زد:
تو بچه منو دادی به یکی دیگه؟
شوگا چیزی نگفت از ین کارش شرمنده بود سرشو انداخت پایین .
جینهو دستشو مشت کردو به سینه شوگا میزد:
ت..تو خیلی بدی .. تو بچمو ازم گرفتی .. مگه چیکارت کرده بود؟ ت..تو یه عوضی سنگدلی ..
گمشو نمیخوام ببینمت ..
شوگا:جینهو
جینهو: گفتم گمشو بیرون*داد و گریه*
شوگا خواست که بره اما با صدای پشتش برگشت دید جینهو غش کرده
...
...
سارا:میبینی از بی دقتیته که الان این بچه به دنیا اومده ..
هیو:الان چیکار کنم من؟
سارا:میدونی اگه این بچه بزرگ بشه میتونه چه کارایی برای ما بکنه؟
هیو:منظور؟
سارا:از تو خنگ تر وجود نداره، اگه این بچه بزرگ بشه میتونه وارثم بشه .. از توکه کاری بر نمیاد لاقل اون بتونه جای منو بگیره..
هیو:هع فک میکنی اونا به همین راحتی ولت میکنن؟
سارا: نه ولی دیگه وقتش رسیده باید کیم و نابود کنم .
هیو:باید چیکار کنیم؟
سارا:به نظرم باید از همین بچه استفاده کنیم . تا چند روز باید زیر نظر بگیریمشون..
...
...
شوگا:/
واقعا از کارم پشومون بودم از کارم نباید به حرف اون زنیکه گوش میدادم..
ته:تو چرا اونکارو کردی؟
صدایی از شوگا در نیومد ..
ته:جواب منو بده *عصبی*
شوگا با بغض تو گلوش سرشو انداخت پایین چون حرفی برای گفتن نداشت
ته:دِ لامصب حرف بزن..*داد*
نام:ته اروم باش میرض اینجا خوابیده..
ته:چطوری ها چطوری؟*داد*
اون خواهرمو نابود کرد ، فک کرده چون پدر نداره میتونه سو استفاده کنه ازش
شوگا با این حرف تهدبلند شد و از اتاق رفت بیرون ..
..
..
جک:قربان همونطور که گفتیم شد
سارا:هع میدونستم ..
جک:همه ازش عصبین ، مطمئنن میندازن اونور ..
....
من واقعا نمیدونم چرا وقتی میگم امروز دیگه کلی پارت مینویسم یه اتفاقی میوفته ..
مهمون برامون اومده و کلی کار دارم .. گفتم اینم بزارم براتون تا بد قول نشم و ناراحتتون نکنم ..
و اینکه وقت کنم بازم میزارم ، از یه ماه قبل عید کلی کار دارم گه نتونستم ..
ولی یه ایده جالب برای فیک جدید دارم اگه وقت کنم مینویسم ..
فعلا👋🏻
۱۴۰۲/۱/۷
۳۳.۳k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.